آوینا یکی یه دونه مامان و باباش

خداحافظی آوینا دختر گلم با شیر

روز 13 شهریور دوشنبه بابایی اومد دنبال ما ازخونه خاله فاطمه اومدیم ساعات حدود 9.5 شب رسیدیم خونه و جونم برات بگم که مهمون که میریم شیر خوردن تو مضاعف میشه اونجا با بچه های خواهر خاله فاطمه حنانه و حانیه، بازی کردی و موقع اومدن گریه می کردی اونا هم با ما بیان و خلاصه .... اومدیم و تو داشتی شیر می خوردی به قول خودت "بهی" من گفتم چقدر بهی می خوری به من هم می دی بخورم همون موقع با خنده از دهنت کشیدی قربون اون خنده های نازت بشم و گفتی بیاااااااا و شیر ریخت و تو دیدی و با تعجب گفتی : مامان .... شیشیه شده .... یعنی مثل شیشیه شیر داره ازش شیر میاد و بلند شدی و چند ثانیه بعد گفتی "اج این" یعنی از اونیکی می خوام بخورم و اونو هم خوردی و از دهنت کشیدی ...
1 مهر 1391
1