آوینا یکی یه دونه مامان و باباش

اسفند 94

1394/12/25 14:30
نویسنده : مامان آوینا
525 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم خیلی وقته اینجا سر نزدم البته اومدم و اونقدرررررررر حرف برای گفتن و نوشتن داشتم و فرصت کم ..... همش گذاشتم برای یه فرصت مناسب و ..... هنوز که اون فرصت رو بدست نیاوردم.

امروز آخرین روزیکه اداره هستم و داریم میرم تعطیلات عید ...........

ماشاله بزرگ شدی و خانوم شدی پارسالمون هم مثل سالهای گذشته پر از مسافرت (تبریز و بجنورد و رامسر و مشهد(دوبار مفصل) و کاشان و جلفا و بانه و ...........عکسهامون گویای خاطرات هست و الان فرصت نوشتنش نیست) و هزار یک خاطره خوش و اما خاطره بد که فوت عمه جون من که واقعا بهم ریختم و سیزده سال دیگه روز چهلم فوتش هست.

و اینکه بزرگ شدی و حرف می زنی و حرف می زنی و حرف می زنی ............ ماشاله ................ و همچنان اون دو تاچشمای خوشگلت برای خواستن خواهر و برادر اشک دونه دونه و مروارید می ریزه و اما .......

و اینکه نقاشی می کشی و راجبش اندازه یه رمان ................. حرف برای گفتن داری عاشق نقاشی هاتم و الان فقط یه دونه اش اینجا دارم می ذارم

عشق من عاشقتم و تو تنهااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بهانه و امید زندگی من هستی

ایشاله سال جدید برای همه و همه و همه سالی پر از سلامتی و شادی باشه و هیچ کس مریضی و غم نبینه انشاله انشاله انشاله...........

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

biiitaaa
28 اسفند 94 22:01
اميدوارم سالي که پيش رو دارين.... آغاز روزايي باشه که آرزو دارين.... پيش تا پيش عيدتون مبارکاااااا...^___^ خيلي مشتاقم به منم سر بزنيد