آوینا یکی یه دونه مامان و باباش

تاسوعا و عاشورا 92

1392/9/9 13:51
نویسنده : مامان آوینا
567 بازدید
اشتراک گذاری

امسال بعد از 14 سال، بابایی رفت که توی شهر خودشون، توی مسجد محلشون و به یاد تمام دوران بچگی و نوجوانی اش مراسم تاسوعا و عاشورا را به جا بیاره و البته خیلی بهش جسبید و تو کلا با بابا بودی و با هم به سینه زنی رفتید و البته چون هوا سرد بود زیاد نتونستین بیرون بروید ولی خوب باز خوب بود... و تو می خواستی بری سینه زنی می گفتی که : ما میخواهیم بریم امام حسین!

امسال سال چهارمی بود که محرم پیش ما بودی ایشاله در پناه حق و زیر سایه اهل بیت و در مسیر اهل بیت زندگی سالمی داشته باشی

توی چند روز که اونجا بودیم یعنی از دو روز قبل از تاسوعا تا دو روز بعد از عاشورا، تو و پسر عمویت که شش ماه از تو بزرگتر هست، با همدیگه بازی لجبازی رو کشف کرده بودید و از اونجایی که همه ما کارمونو ول می کردیم و می اومدیم که بین شما تعادل رو برقرار کنیم و -البته ناگفته نماند اگر نمی اومدیم شما کارهای خطرناک می کردین و از هر وسیله ای برای زدن و هل دادن همدیگه استفاده می کردید- و شما خیلی خوشحال!!!!! می شدید که توجه کامل همه رو جلب می کنید خلاصه براتون جالبترین بازی شده بود و خیلیییییییییییییی بهتون خوش می گذشت و تا اونا می رفتن سراغشو می گرفتی و یا اون سراغ تو رو می گرفت و قول!!!!! می دادید دیگه با هم دعوا نکنید ولی تا می اومدید و به هم می رسیدید فقط 20 ثانیه اول همه چی خوب بود و دوباره ............. به شما خوش می گذشت ولی ما واقعا به معنای واقعی کلمه سرسام گرفتیم از دعواها و لجبازیهای شما!!!!!

مسافرت خوبی بود

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان روشا
10 آذر 92 9:58
چه بامزه دلشون می خواسته پیش هم باشن دعوا کنن از دست این بچه ها چقدر خوب آوینا این قدر با باباشه وای بهت حسودیم میشه من باید التماس روشا رو کنم دو دقیقه بره ولم کنه امام حسین نگهدارشون باشه
مامان آوینا
پاسخ
ایشاله امام حسین نگهدارشون باشه واقعا خیلی جالب بود بازی لجبازیشون، روشا با بچه ای توی فامیل از این بازیها نداره؟ آره آوینا کلا با باباش هست و من باید التماس کنم تا دو دقیقه پیش من بیاد