عید 92: بندر دیر
بعدازظهر روز 1 فروردین ساعت حدود 6 بعدازظهر به طرف بندر دریر حرکت کردیم که دوست صمیمی بابا اونجا بود و اتفاقا دلیل اینکه ما از شیراز مستقیم بندرعباس نرفتیم و اومدیم اینجا جاده ساحلی بریم که دوست بابایی رو ببینیم.
چقدرررررررررررررررررررر کویر و مناظرش برایم جذابیت داشت، بی نهایتتتتتتتتتتتتتتتتتت زیبا و دلنواز و روحنواز بود، شاید هم برای من اینقدر زیبا و خواستنی بود چون خودم بچه کوهستانم و تا حالا از نزدیک کویر و مناظرش رو ندیده بودم، نمی دونم هر چه بود که از دیدین مناظر و دریاش و کوههاش سیر نمی شدیم، تمام مدت کوههاش رو به بابایی نشون می دادم و می گفتم خیلی خیلی خیلی زیباست ... خیلی خیلی خیلی بی نظیر هست. دریای جنوب چیزی ورای دریای شمال هست و یه آرامش خاصی توی دریای جنوب هست، انگار دریای جنوب آدم رو دلداری می ده و آرام می کنه
داشتیم می رفتیم وسط ره ایستادیم و عکس گرفتیم واقعا مناظر خیلی خیلی بکر و بی نظیری توی راه بود انگار که کارت تبریک بود و واقعی نبود ..... نیم دونم چطور بگم، همون شب ساعت 9 که رسیدیم رفتیم کنار دریا و فرداش صبح بعداز صبحانه رفتیم صدف جمع کردن و بعدازظهر همراه خانواده اونا، من و آوینا رفتیم عروسی که آوینا نموند و بابایی اومد دنبالش و رفتن خونه و ما آخر شب بعد از عروسی برگشتیم جالب بود عروسی جنوبی ها با آهنگهای محلی ... چند روزی که اونجا بودیم، برای کونار چیدن و گردش و ... رفتیم بیرون شهر، خیلی خوش گذشت، آش خوشمزه ای که برای صبحانه برامون می خرید و ماهی و میگو و ... خوشمزه ای که برای ناهار و شام درست می کرد واقعاااااا خیلی عالی بود، جنوبی ها فوق العادههههههههههههههههه خونگرم و مهربون و مهمان نواز بودند و من این رو به عینه دیدم. خیلی خوش گذشت، اونقدر که باز هم دوست داشتم هر موقع موقعیتش پیش بیاد دوباره به جنوب سفر کنم.
اینهم عکس تو و بابایی ات که رفته بودیم بیرون شهر اونجا یه رودخونه هم بود خیلی خوش گذشت باز طبق معمول بقیه عکسها رو نذاشتم بعدا!!؟؟ میارم