آوینا یکی یه دونه مامان و باباش

عید 92: بندر دیر

1392/2/31 9:50
نویسنده : مامان آوینا
260 بازدید
اشتراک گذاری

بعدازظهر روز 1 فروردین ساعت حدود 6 بعدازظهر به طرف بندر دریر حرکت کردیم که دوست صمیمی بابا اونجا بود و اتفاقا دلیل اینکه ما از شیراز مستقیم بندرعباس نرفتیم و اومدیم اینجا جاده ساحلی بریم که دوست بابایی رو ببینیم.

چقدرررررررررررررررررررر کویر و مناظرش برایم جذابیت داشت، بی نهایتتتتتتتتتتتتتتتتتت زیبا و دلنواز و روحنواز بود، شاید هم برای من اینقدر زیبا و خواستنی بود چون خودم بچه کوهستانم و تا حالا از نزدیک کویر و مناظرش رو ندیده بودم، نمی دونم هر چه بود که از دیدین مناظر و دریاش و کوههاش سیر نمی شدیم، تمام مدت کوههاش رو به بابایی نشون می دادم و می گفتم خیلی خیلی خیلی زیباست ... خیلی خیلی خیلی بی نظیر هست. دریای جنوب چیزی ورای دریای شمال هست و یه آرامش خاصی توی دریای جنوب هست، انگار دریای جنوب آدم رو دلداری می ده و آرام می کنه

داشتیم می رفتیم وسط ره ایستادیم و عکس گرفتیم واقعا مناظر خیلی خیلی بکر و بی نظیری توی راه بود انگار که کارت تبریک بود و واقعی نبود ..... نیم دونم چطور بگم، همون شب ساعت 9 که رسیدیم رفتیم کنار دریا و فرداش صبح بعداز صبحانه رفتیم صدف جمع کردن و بعدازظهر همراه  خانواده اونا، من و آوینا رفتیم عروسی که آوینا نموند و بابایی اومد دنبالش و رفتن خونه و ما آخر شب بعد از عروسی برگشتیم جالب بود عروسی جنوبی ها با آهنگهای محلی ... چند روزی که اونجا بودیم، برای کونار چیدن و گردش و ... رفتیم بیرون شهر، خیلی خوش گذشت، آش خوشمزه ای که برای صبحانه برامون می خرید و ماهی و میگو و ... خوشمزه ای که برای ناهار و شام درست می کرد واقعاااااا خیلی عالی بود، جنوبی ها فوق العادههههههههههههههههه خونگرم و مهربون و مهمان نواز بودند و من این رو به عینه دیدم. خیلی خوش گذشت، اونقدر که باز هم دوست داشتم هر موقع موقعیتش پیش بیاد دوباره به جنوب سفر کنم.

اینهم عکس تو و بابایی ات که رفته بودیم بیرون شهر اونجا یه رودخونه هم بود خیلی خوش گذشت باز طبق معمول بقیه عکسها رو نذاشتم بعدا!!؟؟ میارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)