آوینا یکی یه دونه مامان و باباش

عید 92: پیام بازرگانی!!!!!!!

1392/2/31 9:52
نویسنده : مامان آوینا
306 بازدید
اشتراک گذاری

تا اینجا داشته باشید!!!!! آوینا خانوم خوشگل من، بعد از اینکه تب سه روزه اش قطع شد، بهانه گیریهاش شروع شد و کل بهانه اش این بود که:

اولا اینکه : نمی خواست راه بره و می خواست بغل بابایی ... باشه فقط هم بابایی نه من! طفلکی بابایی بعد از رانندگی طولانی به محض پیاده شدن مجبور بود آوینا خانوم!!! رو بغل کنه!!!!!!!!!!

ثانیا اینکه : به هیچ عنوان از غذا خوردن براش حرف نزن! فقط هم شیر می خورد.

در حالت کلی این مسافرت با روحیات آوینا سازگاری نداشت، از شن و ماسه و آب و خاک و.... خوشش نمی اومد و از کثیفی بدش می اومد

البته اینو بگم دختر قشنگم فکر نکن ما به فکر راحتی تو نبودیم، در تمام طول سفر جای خواب راحت، غذاهای مورد علاقه !!!! تو تهیه می شد ولی هیچ اشتهایی به غذا نداشتی و هر روز صبح تا ساعت هر چند !!!!!!! که می شد منتظر ناز و اداهای تو می شدیم صبحانه بخوری و همون بود فقط صبحانه می خوردی و بعد از اون تا شب فقط چند بار شیر می خوردی و دیگه هیچی!!!!

برنامه پارک رفتن تو هم کلا سر جاش بود، هر بار توقف می کردیم برای ناهار یا شام لزوما توی پارکی بود که وسایل بازی داشت و اگه توی شهری ساکن می شدیم حتی الامکان تو رو حتما پارک می بردیم ولی چیکار کنیم که تو خوشگل نازم اصلا راضی نمی شدی و فقط وقتی توی پارک یا شهربازی بودی راضی بودی همینکه پامون رو از پارک میذاشتیم بیرون شروع می کردی به بهانه ....

بماند ............ این بهانه هات هم شیرین و خواستنی هست

خلاصه مسافرت با اعمال شاقه همراه بچه، ولی چی بگم که خیلی خیلی مسافرت خوبی بود فوق العاده بی نظیر بود همه چیز، هم همسفرهاش، هم مناظرش، هم تجربه هاش، هم میزبانهاش ..... همه چی همه چی ......

البته هنوز مسافرت تموم نشده

میریم به بندرعباس!

این هم آوینا خانوم توی راه جاده ساحلی به بند عباس که در خواب ناز تشریف داشتن که جالبه بگم که عادت کرده بود هر وقت خوابش می اومد دستاشو می ذاشت زیر سرش و اینجوری می خوابید و غیر از این حالت اصلا خوابش نمی گرفت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)