آوینا یکی یه دونه مامان و باباش

عید 92: قشم

1392/2/31 10:22
نویسنده : مامان آوینا
403 بازدید
اشتراک گذاری

صبح 4 فروردین ساعت 9 حرکت کردیم و جاده ساحلی از بندر دیر به طرف بندرعباس رفتیم و جاده ساحلی مناظر بی نظیری داشت بی نظیر !!!! توی مسیر شعله هایی از چاههای گازها روشن بود و مسیر پر از آب انبار بود و کوههای بی نظیر جنوب و مناظر کویری بکر و رویایی و تخیلی ................ خلاصه شب ساعت 9، خونه نازنین اینا رسیدیم. آوینا خانوم از دیدن نازنین که هشت ماه از خودش کوچکتر بود و به اندازه یه اسباب بازی فروشی عروسک های جورواجور داشت ذوق زده شده بود ولی باید بگم حسابییییییییییییییییی سر هر چیز بیخود و باخود و سر هر آشغالی با هم دعواشون می شد و هر چند دقیقه یه بار جیغ بنفش سر می دادن و البته نوبتی سر هر چیزی، بهانه گیری می کردن و به تنهایی گریه وزاری راه می انداختن ..... و ما فیض بردیم اساسی!!!!!!!!! کل مسافرت یه طرف و این چند روز مهمون اونا بودن و اینکه همه با هم قشم رفتیم .... یه طرف !!!!!!!!!

پنجم خونه اونا بودیم، ششم حدودای ظهر راه افتادیم رفتیم بندر پل و بعد از 3 ساعت!!!!!! ترافیک ایستا، بالاخره سوار کشتی شدیم و رفتیم بندر لافت و از اونجا رفتیم جنگل حرا فوق العاده زیبا بود جنگلی با درختهای کوتاه که داخل آب بود، شب اونجا موندیم و صبح سوار قایق شدیم اونجا و توی جنگل حرا گشتیم جالب بود و بعد رفتیم غار نمکی که اونجا واقعا مناظر بکر و زیبایی داشت و بعدازظهر رسیدیم تنگه چاهکوه که فوق العاده منظره های قشنگی داشت (همه تصاویر این ها توی ادامه مطلب هست!!!) مسیری که منتهی به هر یک از  این جاهای دیدنی می شد واقعا مناظر بکر و زیبایی داشت کویری بسیار زیبا و بکر!!!!! که طوری بود که نشون می داد روزگاری همه این مناطق زیر آب بود و به مرور آب عقب نشینی کرده و این جزیره به وجود آمده (البته اینکه می گم منظورم چند سال کم!!! نیست بلکه روزگاری که شاید تصورش برای ما خیلی دور و محال باشد ولی مناظر و کوههاش گویای همچین چیزی بود)

باید بگم مرم بومی قشم، فوق العاده انسانهای خونگرم و مهربان و با احترام و مهمان نواز و گشاده رو بودند (البته منظورم بازاریهای قشم نیستن که اونا اصولا اهل قشم نیستن و از جاهای دیگه برای تجارت آمدن) یعنی به قدری این انسانها خوب بودند که وظیفه خود دانستم اینو اینجا قید کنم تا برای همیشه ثبت بمونه و هر کسی این مطلب رو دید از خوبی اونا باخبر باشه!!!

خلاصه ما اون شب به درگهان رفتیم و شب موندیم و فرداش تا بعداز ظهر توی بازارهای قشم و درگهان گشتیم و متاسفانه به دلیل تمام شدن طاقت خانوم کوچولوها (آوینا و نازنین) همون شب به بندر لافت رفتیم و باز هم بعد از 3 ساعت ترافیکی طاقت فرسا ساعت 2.5 شب به بندعباس رسیدیم و اون شب و فرداش خونه نازنین اینا موندیم و روز 10 فروردین با آنها خداحافظی کردیم و به طرف تهران به راه افتادیم.

این عکس رو توی جاده ساحلی بندر دیر به بندرعباس گرفتیم خیلیییییییییییی جالب بود این آب دریاست که از لابلای کوهها راه پیاده کرده و اینجا جمع شده

اینجا بندر گناوه هست خیلی خسته بودیم خواستیم بخوابیم که این شد نتیجه اش!!!!!

از جنگل حرا عکس نذاشتم حالا اگه شد بعدا میذارم

اینجا غار نمک هست (قیافه خانم خوشگله نشان از رضایتش هست!!!!!!)

اینجا تنگه چاهکوه هست

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)