آوینا یکی یه دونه مامان و باباش

تولد سه سالگی

1392/8/14 17:49
نویسنده : مامان آوینا
1,019 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزکم امروز روز تولد سه سالگی ات بود که توی مهد برات تولد گرفتیم خیلی خوشحال بودی

عاشق آرامش و ناز و عشوه های تو هستم

خوشحالم که تو رو دارم

این سه سال خیلی ... زود برام گذشت و یه روزهایی سخت ... که سختی اش به خاطر مریضی و ناراحتی و دندون در آوردن و نخوابیدنها و از شیر گرفتن و.... تو بود و یه روزهایی خیلی شیرین ... که همش لحظه های بازی و شادی با تو بود.

عزیزم خیلیییییییییییییی خانوم شدی هر روز بیشتر از روز قبل احساس شادی و امنیت به من دست می ده از دیدنت، چون احساس می کنم که دیگه داری بزرگ می شی و می تونم به حضورت اعتماد کنم و تماما از وجودت لذت ببرم و دیگه لازم نیست مثل موقعهایی که کوچولو مو چولو بودی نگران راه رفتن و آب خوردن و غذا خوردن و ............ تو باشم و می تونیم با همدیگه تجربه هایی داشته باشیم که همیشه آرزوشو داشتم یه روز با دخترم داشته باشم...

نمی دونم مادر خوبی برات بودم یا نه ولی خوب با تمام وجودم سعی کردم بهترین باشم برایت ای بهترین من

یه هفته ای هست درگیر تدارک برای تولدت هستیم، برات لباس خریدم و با هم رفتیم کیک سفارش دادیم که جدیدا تمام مدت راجب رنگ آبی حرف می زنی و همش به من می گی: مامان من عاشق رنگ آبی ام!!! دوست داری همه وسایل خودت و حتی ما آبی باشه و حتی خیلی موقعها راجب مکانها و موقعیتها هم که حرف می زنیم تو می خواهی که آبی باشه، مثلا می گی مامان بریم اداره آبی - کلاس آبی و ژله آبی و............ خلاصه همش آبی ... آبی .... آبی .....

می خواستم برات لباس آبی بگیرم که لباس مناسبی که آبی باشه پیدا نکردم، خواستیم کیکت رو اسمورفها سفارش بدیم که آبی باشه، اما همینکه آماده شدیم بریم شیرینی فروشی گفتی که می خواهی سبز باشه ... قرمز باشه .... آبی باشه ..... صورتی باشه ....................... خلاصه من هر چی فکر کردم کیک رو چی سفارش بدیم به نتیجه ای نرسیدم که اونجا فی البداهه گفتم یه کیک مستطیل باشه که روش انگری برد سبز و آبی و قرمز باشه که با خامه صورتی تزئین شده باشه که همه رنگهای دلخواه دخترکم رو داشته باشه

خلاصه کیک رو سفارش دادیم و برای عصر دوشنبه از آتلیه وقت گرفتیم و چند تا عکس خوشگل گرفتیم و امروز که روز 14 آبان 92 بود و سالروز تولد فرشته ناز من، من هم رفتم مهد کودک تا با دوستهای آوینا خانوم خوشگل تولدش رو جشن گرفتیم و البته بابا در تمام مراحل همکاری کامل رو با من کرد تا بتونیم یه روز به یاد ماندنی برات درست کنیم البته عزیزم شاید چیزی از این سالها به خاطرت نمونه ولی خوب شیرینی اش توی خاطرت می مونه و البته عکسهاش...

به من خیلی خوش گذشت وقتی شادی ات را دیدم

عزیزم ایشاله 120 ساله بشی

سالم و شاد و خوشبخت باشی

عزیزم هدیه من برات یه دنیا عشقه

عاشقانه دوستت دارم

 

اینهم عکسهای تولد:

این کیک تولدت

اینهم خانوم خوشگله با کیکش

من فدای این معصومیت و آرامش تو بشم

اینهم دوستای مهدکودکت

یعنی می خواستم تو رو قوذت بدم که اینهمه آرام و بی سر و صدا و خانوم و متین برخورد می کردی!

بیا شمعها رو فوت کن تا صد سال زنده باشی.......

اینهم فوت کردن شمعهات

و اینهم آرامش و رضایتت بعد از فوت کردن شمعهات

 

اینهم کادوی من و بابا که دو تا کتاب بود برات که ماشاله از مهد که برگشتم 900 بار!!!!! اونا رو برات خوندیم و تو بسیار مشعوف گشتی!!!!!

و البته اینهم کادوی اصلی تولدت که خودت خواستی با این ژست ازت عکس بگیرم

الهی من فدای تو بشم دختر نازم

ایشاله تولد 120 سالگی ات رو کنار عزیزترینهای زندگیت بگیری

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مریم مامان محمد رضا
18 آبان 92 10:16
همیشه به شادی .

تولد دختر گلت مبارک.

انشالله تولد 120 سالگی ایت خانمی

ممنون عزیزم همچنین برای پسر گلت

مامان روشا
18 آبان 92 10:33
تولدت آوینای گلم مبارک ان شالله جشن شادی هاشو بگیری همیشه


چرا عکس نذاشتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


ممنون فرصت نداشتم عکس بیارم امروز آوردم خواستم پست وبلاگ عوض شه تا عکسارو بیارم