آوینا یکی یه دونه مامان و باباش

عزیز دل من دیگه بدغذا نیست

1392/11/7 11:08
نویسنده : مامان آوینا
710 بازدید
اشتراک گذاری

چند بار توی دفتر خاطراتت اینجا برات نوشته بودم که واقعا برای غذا خوردنت خیلی اذیت می شیم ولی چند وقتی هست می بینم همه چی خیلی بهتر شده نمی دونم از کی؟؟؟ نمی دونم چرا؟؟؟ بیشتر که فکر می کنم شاید به خاطر دعاهای مامان جون هست ... آخه من خیلی نگران غذا نخوردنت بودم و مامانم نگران نگرانیهای من ............. و دلیل دیگه اش این هست که تصمیم جدی گرفتی که غذا بخوری تا:

1. موهات بلند بشه 2. بیایی کلاس پایین (پیش بچه های بزرگتر)

چند وقتی هست به آرامش نسبی رسیدیم و تازگیها با تمام وجود آرامش و لذت با تو بودن رو حس می کنم و واقعا وقتی یادم می افته چقدررررر اذیت می شدیم وقتی تو اصلا هیچ غذایی نمی خوردی ......... البته نه اینکه الان همه چی رو راحت می خوری نه بلکه من به همون حداقل حداقل و حتی به غذاهای خاص که راضی بودم رسیدی و صد البته با مراقبتهای ویژه ای که بعمل میاد!!!! تا از خوردن شکلات و یا هر چیز دیگه ای که همون یه ذره اشتهات رو ازت نگیره .... ولی خیلی خیلی رضایت بخش و امیدوارکننده هست و شاید اصلا ؟؟!!!

اینکه کوچیکتر بودی و به خوبی زبون همدیگه رو نمی فهمیدیم و هر دومون همش از ناکامی نفهمیدن و نفهماندن حرفهایمان به همدیگه اشک توی چشمهایمان بود ولی .... حالا ..... دقیقا نمی دونم از کی ..... ولی انگار حسابی با همدیگه مچ شدیم و وقتی از کنار همدیگه رد می شیم و ... وقتی می خواهیم بازی کنیم ... و وقتی می خواهیم غذا بخوریم و یا نخوریم .... بخوابیم و یا نخوابیم و و و و و ......... انگار که از گفته ها و نگفته های همدیگه آگاه باشیم و همین یه آرامشی بهمون داده وصف نشدنی ..........

نمی دونم شاید اصلا همچنان بدغذا باشی و وبهانه گیر و  و و و و  و .... من فکر می کنم همه چی بهتر شده و دلیلش همین درک متقابل************** ای ول دنبال این کلمه بودم پیداش کردم آره همین همدلی و درک متقابل هست که باعث این چنین آرامشی شده است

خدایا برای همه روزی کن این آرامش را

فقط اونایی می فهمن که من چی می گم که تجربه اش کرده باشن

دلم نیومد از این احساس آرامش این روزهایمان اینجا چیزی ننویسم، خدایا به همه پدر و مادرها و بچه ها سلامتی بده تا از روزهای با هم بودنشان فقط لذت ببرن و لذت و لذت و هیچ دل نگرانی نداشته باشن

دخترک نازم عاشقت هستم و لحظه لحظه با تو بودن ها رو می پرستم

تو نفس من هستی و عمر من و تمام دلخوشی ام تمام ... تمام  ... تمام .... آنچه که همیشه از خدا خواسته ام

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مریم مامان محمد رضا
7 بهمن 92 11:08
خوب خداروشکر که بهتر شده. انشالله که همیشه در ارامش و خوشی به سر ببرید.
مامان آوینا
پاسخ
ممنون عزیزم و همین طور شما و گل پسرت
مامان روشا
9 بهمن 92 10:06
خدارو صدهاهزار مرتبه شکر دوستم یکی از بزرگترین دغدغه هات رفع شد ان شالله همیشه لبت خندون و شاد باشه بچه ها همینن دیگه من دارم یاد می گیرم برای یه رفتار بد روشا زیاد خودمو اذیت نکنم چون مقطعی هست و زود گذر
مامان آوینا
پاسخ
ممنون عزیزم....آره واقعا رفتاراشون مقطعی و زودگذر و اما نتیجه عکس العملهای ما ماندگار!!!!!!!!!!!!!!!!!
مامان آریا
26 بهمن 92 9:22
واااااااااااااااااااای چقدر خوووووووووووووووووووووووب خیلی خیلی برات خوشحالم راستی عید امسال کجا می رین ؟
مامان آوینا
پاسخ
ممنون عزیزم عید امسال می ریم خداحافظی با خانواده هایمان برای رفتن به مکه برای همین نمیریم مسافرت شهرهای دیگه