آوینا یکی یه دونه مامان و باباش

تولد چهارسالگی ات توی مهد

25 آبان روز سه شنبه توی مهد برات تولد گرفتیم کیک پروانه ای خیلی .................... خوشحال بودی و چشمات از شادی برق می زد هر چی فکر می کنم نمی تونم هیچ توضیحی بدم برای خوشحالی هات بی نهایت ............... خوشحالم من و بابا برای تولدت سری کتابهای توت فرنگی رو خریدیم و همکار من یه عروسک بزرگ برات خریده بود بزرگ شدنت مبارککککککککککککککککک که اینقدر تو رو خوشحال می کنه   ...
15 آذر 1393

مسافرت تاسوعا عاشورا تولد 4 سالگی ات ...

عزیزکم ما امروز داریم مسافرت بدون بابا و بابا می ره خونه مامانش اینا تو اصلا راضی نیستی از این مسافرت و در عین حال دوست داشتی فقط!!!!! تبریز بریم ولی با بابا و بابا نمی تونست با ما بیاد من هم ته دلم راضی به این سفر نیستم چون واقعا بدون بابا مراقبت از تو سخت هست بابا هم دوست نداره بدون ما بره خلاصه این تصمیم نتیجه دو ماه دودلی ما بود انشاله خیر هست و مسافرتی برای تجدید روحیه سه تامون باشه محرم اومده و تو همش می پرسی این پرچم ها چیه ؟ .....به خاطر اینکه امام حسین شهید شده این پرچمها رو زدن رو زدن....   امام حسین کیه ؟ چرا شهید شده ؟  ....آدم خوبی یود که با آدم بدها جنگید و شهید شد.... چرا ج...
7 آبان 1393
1