آوینا یکی یه دونه مامان و باباش

عکسهای بازیهای من و آوینا

خیلی وقتا که داری شعر می خونی و یا داری بازی می کنی تا من دوربین رو میارم خودت یه پا عکاس می شی و و هر کاری رو که انجام میدادی میذاری کنار و .... ولی این چند تا عکس رو تونستم ازت بگیرم فقط برای اینکه بعدها ببینی چقدر بهمون خوش می گذشت. یه موقعهایی به بابا میگم کاش توی خونه دوربین مخفی میذاشتیم لحظه های با توبودن ضبط می شد .... عززکم عاشقت هستم خیلی خیلی خیلی.... اینجا داری می رقصی قربون این خنده ها و رقصیدنت عشق بهاری من دوستت دارم اینجا هم به قول خودت "آوینا خانوم" درست کردیم چقدر ذوق کردی خوشگلم   آوینا خانوم رو بریدیم و چسبوندیم به دیوار تو براش چشم و ابرو .... گذاشتی و بعد هم گفت...
21 اسفند 1391
1