آوینا یکی یه دونه مامان و باباش

مسافرت خرداد 1391 (خونه مامان جون و شمال)

عزیزم خیلی ماه هستی زندگی با تو رنگ دیگه ای داره رنگی که فقط میشه احساس کرد، نه دید و نه توصیف کرد! عشق بهاری من، عاشقت هستم باید بگم مسافرت با تو سختی های خاص خودشو داره مخصوصا تمام مدت بغل من بودن  و شیر خواستن تو  و هیچی نخوردنت و حرص خوردن من ولی خدا رو شکر در کل حالت خوب بود ولی ..... لحظه لحظه زندگی با تو یه چیز دیگه است نمی خوام زیاد از سختی ها بنویسم میدونی سختی ها می گذرن و فقط طعم  شیرینی های زندگی توی کام ذهنمون می مونه پس من هم نمیخوام با ثبت کردن در اینجا ماندگار بشن بذار گذر زمان اونا رو ببره از طرفی اگه سختیها نباشن نمی تونه طعم شیرنی ها رو حس کرد می خوام برات عکس بذارم عکسها بگن ما کجا رفت...
3 تير 1391