ماه رمضان 92
امروز من تنها اومدم اداره هفته پیش کلا با تو اومده بودم .... حسابی اتیش سوزندی البته قربونت برم تقصیر تو نیست، حوصله ات سر میره و همه همکارها لطف دارن و همش می خوان با تو احوالپرسی کنن و واقعا جواب دادن به اینهمه آدم بزرگ و همش زیر نگاههای اونا بودن از حوصله و توان تو خارج هست خلاصه هفته قبلتر یعنی از 6 تیر تا 14 تیر رفته بودیم خونه مامان جون ... یه روز همه با هم رفتیم گردش و همه وسطی بازی کردن و تو چون شدیدا بابا رو می خواستی و من مجبور شدم تو رو سرگرم کنم و من نتونستم بازی کنم ولی یاد اون موقعها که دختر بودم و همیشه موقع گردشهامون بازی می کردیم و جیغ ...بدو ... جیغ ... جیغ ... و چقدر خوش می گذشت .... و اونجا چند تا تاب بود و دل سی...
نویسنده :
مامان آوینا
14:48