آوینا یکی یه دونه مامان و باباش

واکسن هیجده ماهگی

1391/4/17 12:59
نویسنده : مامان آوینا
444 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل من روز 13 اردیبهشت چهارشنبه واکسن زدیم

سخت بود ولی به هر حال گذشت فقط هم روی تاب آروم می شدی، بابایی نمایشگاه بود و ما دوتا حتی 5 شنبه و جمعه خونه تنها بودیم

یه تجربه برای مامانهایی که احتمالا این صفحه رو می خونن و میخوان برای نی نی هاشون واکسن بزنن می نویسم که وقتی می دیدم تب نداره بهش استامینوفن رو تمدید نمی کردم ولی همین که 4 ساعت می شد 5 ساعت هم بدنش گرم می شد و هم درد کلافه اش می کرد. خلاصه به هر سختی بود این مرحله رو هم پشت سر گذاشتیم و واکسن زدن رفت تا سن مدرسه رفتنت

ایشاله همیشه سالم باشی

ای عشق بهاری من حرف همیشگی من

ماه بانوی زندگیم عاشقانه دوستت دارمممممممممم

عزیزم چند تا عکس از اون روزها دارم برات می ذارم

همون روز از ادره اومدی گریه می کردی و روی تاب خوابت برد

 

آپلود عکس کوچولوهای فارسی

بعدا از اینکه از خواب بیدار شدی زیر پات بالش گذاشتم و تلویزیون نگاه می کردی (چند روز هیچی نخوردی حتی همین سوپ خوشمزه رو)

آپلود عکس کوچولوهای فارسی

 

حتی عصبانی شدی که چرا ازت عکس می گیرم

آپلود عکس کوچولوهای فارسی

این هم فرداش بود که یه خورده حالت خوب شده بود داشتی آب بازی می کردی لازم به ذکر هست که توی خونه اصلا دوست نداری شلوار بپوشی

آپلود عکس کوچولوهای فارسی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

شیوا مامان پرهام
17 تیر 91 13:36
عزیزم نازی چرا گریه می کنی خاله قربونت برم خوشگل خانم چقدر مامانت رو نگران می کنی آخه عزیزم واکسن زدی الهی بمیرم برات درد کشیدی نازی خاله انشالله دیگه هیچوقت درد نداشته باشی عزیزم خاله لطفاً اینهمه مامانت رو نگران نکن دختر گل چقدر مامانت دوستت داره آخحه همیشه نگران غذا خوردن شماست آوینا جون همیشه و همیشه یادت باشه شما همه زندگی و فکر و ذکر مامانت هستی البته به همراه بابائی قربونه این سلیقت برم که همه خونرو بهم ریختی آب بازی م یکنی
lمامان روشا
17 تیر 91 13:49
سلام نعیمه جون کلی از دیدن عکس های جوجو لذت بردم خدا حفظش کنه