آوینا یکی یه دونه مامان و باباش

عزیزکم سفر من و تو به خونه مامان جون

1391/4/26 13:29
نویسنده : مامان آوینا
324 بازدید
اشتراک گذاری

فردا داریم میریم خونه مامان جون ساعت نه و نیم با هواپیما، نرفته دو تایی دلمون برای بابایی تنگ میشه الان بیشتر از یه هفته هر شب راجب رفتن و دلتنگی حرف میزنیم و همش بابایی میگه آوینا بره من دلم برا شتنگ میشه و تو هم که هر روز تا بابایی از سرکار بیاد چند بارررررررررر سراغشو از من میگیری

نمی دونم اونجا بریم می تونی نبودن بابایی رو تحمل کنی

نمی دونم توی فرودگاه چطوری می خوام تو رو از بابایی جدا کنم

نمی دونم توی هواپیما اگر ترسیدی چطوری باید آرومت کنم

عزیزم بابایی پایان نامه داره نمی تونه با ما بیاد و آخرین فرصتش هست باید انجام بده وگرنه با وجود من و تو دیگه نمی تونهخنده

دیگه اینکه عزیزم نمی دونم تو رو باید از شیر بگیرم یا نه اگر بگیرم چطوری خیلی سردرگم هستم کاش اونقدر بزرگ بودی حرفهامو می فهمیدی، عزیز دلم حتی از این حرفم هم وحشت دارم یعن یاگه یه روز اونقدر بزرگ باشی حرفهامو بفهمی من چه حالی هستم .....

نمی خوام به هیچی فکر کنم تابستون و تعطیلات سختی در پیش داریم

الان نمی خوام به هیچی فکر کنم بذار بریم پیش مامان جون بعدا فرصت برای فکر کردن و پیدا کردن راه حلها هست

عزیزکم چند روز بود اینترنت ما توی اداره قطع بود وگرنه آخرین عکسهامونو می آوردم برات میذاشتم ولی خوب موند برای بعد از برگشتنمون

قربونت برم دختر ناز و خوشگل من عزیزکم خیلی حرف زدنت پیشرفت کرده جدیدا هم وقتی نم یتونی حرف بزنی می زنی به کانالی که زبون خودت هم هست بابایی می گه چه مسلط!!!!! هم حرف میزنی با زبون خودت تند تند و پشت سر هم و با تعجب!!!!!!!! فراوان ما رو نگاه می کنی که چرا ما متوجه نمی شیم!!!!!!!!

فدای شیرین زبونی هایت بشم من الان دیگه خیلی وقتها بهت می گم شیرین زبانم شیرین بیانم خوردنی من فدای تو مامان بشه

آوینا وایییییییییییییییی نمیدونی چقدر قربون صدقه ات میرم عزیزم چی بگم از آب بازیهات توی سینک ظرفشویی

غذا درست کردن توی ظرفهای اسباب بازی که خاله فاطمه برات آورده

کتاب خوندنهات یا اون سی دی دیدنهات توی دستگاه دی وی دی پلیر خودت

آوینا زندگی با تو لطیفتر و دلنوازتر و ....اصلا نمی دونم چی بگم از بهشت بهترهههههههههههههههههههههههههههه

ولی مامانی می خوام یه اعترافی بکن میه موقعهایی به طرز غیرقابل توصیفی !!!!!!! منو اذیت می کنی با لجبازیهات در مورد خواستن چیزی یا اینکه به هیچ عنوان نمی ذاری من به کارهام برسم یا .... چه می دونم عزیزم من تحملم کم هست فقط اینو می تونم یه موقعهایی بهم ریختگی خونه و کارهای تلنبار شده ام واقعا بهم فشار میاره و نتیجه اش این میشه من به تو! از همه جا بی خبر عصبانی بشم. عزیزم منو ببخش آخه تو که گناهی نداری و از هیچی هم خبر نداری قربونت برم عزیزم ولی دلیل اصلی اش هم این هست که با تمام مشغله ام و اینکه تو نیم ذاری برات غذا درست می کنم و تو نمی خوری و من ........

عزیزم من دوستت دارم به اندازه همه کائنات و تمام سعی امو می کنم مامان خوبی برات باشم اینو از من قبول کن تو همه دنیای من هستی

می توان تمام دنیا را در آغوش کشید

وقتی تمام دنیایت یک نفر باشد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

samaneh
31 تیر 91 1:02
سلام خیلی خیلیییییییییییییی خوشحال شدم با یه اوینای خوشگل و ناااااااااز دیگه آشنا شدم و یه کوچولو ناراحت که چرا وبلاگ ما تو لیست دوستانتو و هست و ما تا الان بیخ بر از وجود نازنین یه اوینای دیگه بودیم خوشحال میشم از این به بعد میاید تو وبلاگمون یادگاری بذارید بووووووووووووووس برای خودت و آوینا ملوست
samaneh
31 تیر 91 1:03
شعر اتل متل آوینا رو تو یه پست گذاشته بودم الان ادامه اش رو دیدم و با اجازه گذاشتم تو وبلاگمون
ندا مامان اميرمحمد
27 شهریور 91 9:14
اي جونم آويناي گل براش اسپند دود كن...واسه شيرين زبونياش