آوینا یکی یه دونه مامان و باباش

تولد بابایی - سفرنامه تبریز : مسافرت دوتایی من با تو با قطار!

1391/11/21 8:32
نویسنده : مامان آوینا
548 بازدید
اشتراک گذاری

باز بعد از یه غیبت البته ایندفعه صغریچشمکمن اومدم

البته دلیل نیومدنم این بود که داشتیم می رفتیم تبریز اینترنت قطع شد برگشتیم هم نداشتیم تا همین امروز.

دیروز تولد بابایی بود (البته تولد نگرفتیم ولی خوب امسال سومین سالی بود که تو هم توی تولد بابا هستی من برای بابا یه زنجیر نقره گرفته بودم و با هم یه غذا خوشمزه درست کردیم و شیرینی و چای خوردیم)

از همون یه ماه پیش که بلیط گرفتیم همینطور هر روز می گی من "با قطار رفتم خونه مامان جون ..."بالاخره عزیزم 9 بهمن بعد از ظهر ساعت حدود 5 من و تو و خاله سهیلا با دو تا پسرهاش و البته عروس خاله سهیلا جون که تبریزی بود برای اولین بار بعد از عروسی اش می رفت خونه مامانش، با قطار رفتیم تبریز. موقع رفتن شوق و ذوق قطار سوار شدن داشتی همه چی خوب بود وقتی نزدیک قطار رسیدیم به اون قطاری که می خواستیم سوار شیم زیاد برات ملموس نبود ولی اون قطار روبرویی برات خیلی واضح نمود قطار را داشت یه جیغی از سر کشف کشیدی که "مااااااااماااااااااننننننن قطاررررررررررررررر" الهی فدای ذوق کردنت بشم

خلاصه سه شنبه صبح ساعت 8 رسیدیم تبریز خاله نیر و عمو اومدن دنبالمون رفتیم خونه مامان جون و تا پنج شنبه بعد از ظهر ساعت 6 اونجا بودیم که خاله نیر ما رو آورد راه آهن. خیلی زود تموم شد. ولی موقع برگشت اساسییییییییییییییییییییییی دلت هوای باباتو کرده اشکککککککککککک می ریختی بابامو می خواممممممممممممممم و من هم حالم بد بود .... خلاصه خیلی اذیت شدیم طوری که شاید هیچوقت بدون بابا با تو مسافرت نروم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

شب  اول مهرسا خونه مامان جون موند و شما دو تا تا 1.5 شب داشتین بازی می کردین و شب بعد آیدین بود ولی خوب تو توی ماشین موقع اومدن از خونه ملیکا خوابت برده بود و در کل خیلی بهت خوش می گذشت بازی با بچه ها رو دوست داشتی با ملیکا و مهرسا حسابی بازی کردین البته ناگفته نماند یه موقعهایی جیغهای بنفش: ماللللللللللل منههههههههههه سر می دادین که با وساطت و پادرمیانی من یا مامان جون ختم به خیر می شد. ملیکا و مهرسا موهای تو درست می کردن و کلی ذوق داشتی و براشون ساکت می نشستی. خونه داداش (یسنی اینا) هم برای تسلیت رفتیم که پدرخانومش فوت کرده بود، جالب بود با یسنی یه کوچولو بازی کردین و هر کدوم به زبون خودتون و برا یخودتون حرف می زدین آخه یسنی اصلا نمی تونه فارسی حرف بزنه.

من دو بار رفتم بازار و تو رو پیش مامان جون گذاشتم. عسلم همش سراغ منو می گرفتی که مامانم کی میاد؟؟؟؟!!!!!

مامان جون هم همش می گه یعنی توی مهد هم سراغ تو رو می گیره؟ نمی دونم ولی فکر می کنم نمی گیری چون به مهد عادت کردی که بالاخره من میام و تو رو برمی دارم و میارم خونه ولی چون به خونه مامان جون عادت نداری می ترسی نکنه تو رو یادم بره و تو تنها بمونی

عزیزم هر وقت به این چیزها فکر می کنم دلم خیلی می گیره تو رو خیلی اذیت می کنم اصلا نمی دونم اینکه تو رو مهد گذاشتم کار خوبی کردم یا نه؟ بهتره هیچی نگم

همیشه یه دلتنگی مضاعفی بعد از برگشتن از خونه مامان جون دارم بماند چراش!!!!!!! نمی دونم کی و چطور با این قضیه کنار میام که من محکوم به ماندن توی این شهر نفرت انگیز هستم. عزیزم بی نهاین معذرت می خوام از تو که توی وبلاگت حرف از دلتنگی و.... زدم آخه نمی دونی یه موقعهایی حالم خیلی بد میشه و فقط تو هستی که می تونم دوباره به خودم بیام و فقط لحظات با تو بودن هست که همه ناراحتی ها و دلتنگیها و نداشتنها یادم میره و با تو غرق در آرامش و عشق و هیجان و .... وصف ناشدنی میشم

عزیزم خیلی نازززززززززززززززز شدی و خیلیییییییییییییییییی خوردنی شدی نمی دونی می خوام بخورمتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

دیروز صدای دیلر همسایه می اومد بهت گفتم ببین آقا گرگه هست باید غذاتو بخوری؟ بعد شما یه نگاه عاقل اندر سفیه به من کردی که : صدای دیلر هنسایه ست گرگه نیست!!!!!!!!!!!

وقتی تلفنی با کسی حرف میزنی دلم غش میره، این مکالملت تو هست:

سلام ---- خوبی ---- حالت خوبه ---- خودت خوبی ---- چه بی خبرا ---- چیکارها می کنی ---- بیا خونه ما ---- یه شعر معروف : پیشی پیشی ملموسم ..... رو میخونی---- (خبر اطرافیان رو می گیری: عمو خوبه - عمه خوبه - .........) --- بعد هم که خسته می شی سریع می گی : گاری نداری - خدافظ

وسط بعضی از حرفهات هم برای خودت یه (اااااااااااا با کسره) هم می گی که خیلی خوردنی می شی

الهی فدای حرف زدنت بشم

اگر بابات پاشو بذاره خونه دیگه من تعطیل می شم و همه کارهات رو باید بابات انجام بده بیچاره بابا یه موقعهایی خسته است واقعا دلم براش می سوزه

عزیزم یه خبر خوش:

بابایی می خواد 30 ام بهمن دفاع کنه و ما راحت می شیم

عزیزم وبلاگت خیلی سوت و کور هست و بی عکس هست ولی خوب منو ببخش زیاد نمی تونم اینجا بنویسم ولی خوب مهم اینه که حرفهای دلمو برات می نویسم

عزیزممممممممممممم عاشقانه دوستت دارممممممممممممم

به قول خودت : دوست دارم عاشختممممممممممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)