آوینا یکی یه دونه مامان و باباش

ناز دلم حرف میزنی برام دلبریها می کنی

1390/12/15 9:47
نویسنده : مامان آوینا
425 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم از جمعه 12 اسفند دیگه کاملا داری حرف میزنی

خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ماهتررررررررررررررررررررر و نازتررررررررررررررررررررر از قبل شدی، من و بابایی از نگاه کردن به لذت می بریم و هر دو با وجد خاصی می گیم یعنی دختر کوچولوی ماست که اینقدر بزرگ شده و میتونه حرف بزنه و برقصه و راه بره و با ما شوخی میکنه و سربه سرمون میذاره

خیلی دوستت دارم جمعه رفته بودم مانتو بخرم هر چی می پوشیدم می گفتی به به ... و یه مانتویی نگین داشت اونا نشون می دادی و می گفتی ننین و به به....

صدای همه حیوانا رو کامل میگی قبلا با خواهش و التماس می گفتی ولی الان خودت می گی و چقدر هم ناز می گی و حتی ادای بعضی از حیوانها رو در میاری که احتمالا از مهد یاد گرفتی

عروسکت رو می ذاری توی تختت و براش لایی می خونی و می خوابانونیشو شیشه اتو میدی اون هم بخوره

شنبه رفته بودم دکتر توی مطب دکتر غوغا می کردی و می دویدی و با دکتر و با همه دا دا می کردی و می خندیدی و به همه نگاه شیطنت آمیز می انداختی و اولش بغلم بودی چون برات کفش نیاورده بودم بهت گفتم کفش نداری جورابهای چرمی ات پات بود به اسرار می گفتی این کفشهامه و آخرش مجبور شدم بذارمت زمین اونقدر اونجا شیطنت کردی هیچوقت یادم نمیره اونروز

خیلی عاشقت هستم آوینای عزیزم هفته پیش کلا یه کم حالت خوب نبود شبها یکی دو ساعت گریه می کردی بعد می خوابیدی حتی یه بار رفتم توی ماشین تا ساعت 1 شب گشتیم تا خوابت گرفت یکی دو شب هم توی پتو تاب بازی کردیم تا خوابیدی و بالاخره تختت رو که جمع کرده بودیم درآوردیم برات جالب بود چند شب هم هست با اون می خوابی شاید از دندونت باشه شاید هم دل درد داشتی نمی دونم ولی خیلی نارحت و نگران بودم الهی که همیشه حالت خوب باشه ناز کلگکم

سه شنبه هم من مریض شدم مسموم شده بودم خیلییییییییییی حالم بود زنگ زدیم بابایی اومد منو برد دکتر و فرداش من خونه خوابیده بودم و بابایی تو رو برد مهد و ظهری آوردت اولیم بار بود بعد از بدنیا اومدن تو توی خونه تنها بودم وقتی اومدی دلممممممممممممممممم براتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت یه ذرهههههههههههه شده بود عسل طلای من قربونت برم ماه بانوی من

اواخر بهمن خاله فریبا و مامان جون اومدند خونه ما چند روز بودند اونقدر براشون دلبری کردی و رقصیدی عاشق اداهای تو شده بودند بهشون دست میدادی و می رقصیدی و کلی باهاشون حال کردی برای خودت دخترکم  با رفتنشون دوباره ما تنها شدیم

آوینا عشق بهاری من ایشاله همیشه شاد و بهاری باشی

تو مثل آب رواني آمدي تا همه حسرت ها و كاستي هاي وجودم را بشويي و ببري براي هميشه

وجود تو و خنده هاي تو و آهنگ صداي تو در فضاي خانه ام ، همه غمهايي را كه از كودكي در خودم داشتم به شادي مبدل كرد

مي خواهم بگويم تا بداني كه تو روشني بخش زندگي من بودي و هستي

تو احيا كننده همه روح مرده ام بودي و هستي و من با تو دوباره از نو متولد شدم

متولد شدم تا تجربه كنم كودكي را بار ديگر 

 و قشنگترين هديه از طرف كسي هستي كه هميشه عاشقش بودم - دل آرامم خدا

مي خواهم بداني چه چقدر برايم بزرگي و وجودم در مقابل روح پاكت به تعظيم در مي آيد هميشه 

باش دختر نازم تا با نفس هايت دوباره نفس بكشم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)