روز مادر
عزیزکم امروز روز مادر هست خیلی خوشحالم که مادر تو هستم تو یه فرشته زمینی هستی عاشقتم هستم
فوق العاده ناز و خواستنی و حساس و تیز بین هستی و کمترین و کوچکترین حرف و حرکتی از دیدت پنهون نمی مونه
تمام مدت تمام تفریح من و بابا حرف زدن در مورد کارها و حرفهای تو هست انگار هیچ کس و هیچ موضوعی بجز تو توی این دنیا وجود نداره که ما بهش فکر کنیم و یا حرف بزنیم و یا برامون جالب باشه و جذابیت داشته باشه
واقعا هیچ حسی مثل پدر و مادر بودن نیست و هیچ چیز مثل بچه نمی تونه احساسات آدم رو تحریک کنه
آوینای عزیزم اگه بدونی که وقتی از اداره راه میافتم بیام دنبالت چنان تند و تند راه میرم که انگار دارم می دوم که بهت برسم و تمام مدت ساعت موبایلمو چک می کنم و به خاله ها زنگ میزنم که تو رو آماده کنند که وقتی من می رسم پایین باشی واییییییییییییییییییی آوینا نمی دونی وقتی می رسم پیشت چنان خوشحال می شم که انگار همه دنیا رو به من دادن با شادی و هیجان خاصی صدات می کنم : عسل خانوم من خوبی ... خوش گذشت .... بغلت می کنم و می بوسمت و می بویمت و تو ریز ریز بهانه های دور از من بودنت رو شروع می کنی و من عاشقانه بهانه هاتو توی بوسه ها و ناز و نوازشها پنهون می کنم تا اینکه بالاخره رضایت میدی که مامانو می بخشی به خاطر اینکه تو رو برده گذاشته مهد و می ریم خونه و شروع می کنی به بازی کردن و ........... منو می بری مهد-خودت میری دریا-تولد می گیری برای خودت-برای نی نی ات-خرید می کنی- غذا می خوری-غذا میدی به نی نی ات-......... همه اینها مثلا.......... انجام میشه
خلاصه کار من هم فقط قربون صدقه رفتن برای تو هست .....
11 روز از اردیبهشت می گذره و دو هفته از مهد رفتن تو می گذره و باید بگم هنوز با مهد کنار نیومدی، البته خیلی بهتر شده و انگار همچی هم بدت نمیاد از مهد فقط شیطون بلا دوست داری پیش ما باشی.
همون روزهای اول با روانشناس مهد خانم کمالی صحبت کردم خیلی از نگرانیهایی که در مورد تو داشتم از نظر اون کاملا طبیعی و مقتضای سنت بود و خیلی تاکید داشت که تو فوق العاده بچه خوبی هستی و من هیچ مشکل و نگرانی در مورد تو نباید داشته باشم و فقط با صبوری صبوری صبوری صبوری . . . این مراحل را پشت سر بگذاریم.
خلاصه یه کم خیالم راحت شد. ایشاله هفته دیگه کل سفرنامه عید رو برات میذارم اونهم مصور!!!!!!!!!