همه اون کارهایی که منتظر بودم انجام بدهی

چند روز پیش نوشتم، آوینای من، مامان گلم (که معمولا توی خونه اینطوری صداش می کنم :  آوین گل بهاری  )       میگه مامان    و     روپاهاش وای میایسته 

فرداش شیطون بلا دست منو گرفته بود و               لی لی حوضک می خواست بگه                 قربونش برم نمی تونه حرف بزنه فقط اداشو در میاورد و به من نگاه می کرد تا من بگم داشت قلبم وایمیایستاد و

بعدش همه اسباب بازیهاشو که من دوست داشتم خودش جمع کنه توی جعبه اش و بریزه بیرون تند تند جمع می کرد توی جعبه و بیرون می ریخت بدون اینکه من انجام بدم یا ازش بخوام

البته نه اینکه ناز و بلای من تا چند وقت پیش هیچ کاری نمی کرد بلکه اینها کارهایی بود که من خیلی انتظارشو می کشیدم وگرنه همه حرکات بچه ها هر لحظه هر لحظه تازه و نو و در نوعش خودش منحصر بفرد هست

هر چی از کاراش و شیرین کاری هاش بگم کم گفتم تقریبا دو ماه میشه وقتی بهش میگم یه کاری نکنه یا به چیزی دست نزنه قهر می کنه و دستاشو میذاره روی چشماش تا ازش دلجویی نکنیم دستاشو بر نمی داره

یه اسباب بازی داشت که که جای مثلث و دایره و مستطیل و.... داشت و هر یک از شکلها رو باید از اونها می انداختی داخل اون ظرف، یه ماه پیش بود دیدم بدون اینکه من چیزی بگم یا نشون بدم داره اینکار با دقت و ظرافت تمام با اون انگشتای نازش انجام میده

دیشب هم تا تونستی با بابات کردی رقصیدی نازگلم که آخرش دو تایی افتادین و خوابتون برد ازتون فیلم گرفتم

از وقتی بدنیا اومدی تمام مکالمه های من و بابا فقط اینه:

واااااااااااااااااای ببین داره چکار میکنه

بمیرم براش داره چکار میکنه

قربونش برم داره چکار میکنه

.....

......

عزیز دلم نفسم همدمم مونسم منحصر بفردترین پدیده زندگی ام قربونت برم

تماشای بزرگ شدنت زیباتـــــــــــــــــــــــــــــــرین کار زندگیم هست

آوین گل بهاری ام تو به مهد رفتن عادت کردی ولی من نه ! هنوز هم که هنوزه دلم برات تنگه و لحظه شماری می کنم تو رو از مهد بردارم و به آغوشت بکشم و ببویمت ............