دل نوشته های مامانی
دل نوشته های مامانی عزیزم دیروز روز سوم بعد از تعطیلات دو ماه مون رفتی مهد، چنان اشک میریختی و جیغ میزدی که خالههههههههههه نهههههههههههههه مهد نههههههههههههههههه من خالههههههههههههههه دوسسسسسسسسسسسست ندارمممممممممممممم قبلم به درد اومد ولی عزیزم مجبوریم نمی دونم به چه دلیل!!!!!!!!!!!!!!
نمی دونم اونجا حوصله ات سر میره یا کسی تو رو دعوا می کنه یا اقتضای سنت هست....
ولی من هم با روانشناس اونجا و مدیر و همه مربی هات حرف زدم نمی دونم خدا کنه جواب بده اونا همشون گفتن تو بعدش آروم میشی فقط یه کم دلتنگی و غریبی می کنی که تا چند روز دیگه خوب میشی خدا کنه خوشگلم میخوام بدونی من عاشقانه دوستت دارم مهد رفتن برای خودت هم خوبه که حوصله ات سر نره و بتونی با بچه ها بازی کنی و چیزهای تازه یاد بگیری
عزیزکم دقیقا از اول همین هفته شب تا صبح نخوابیدی و با هر تکون ناله میکنی قربونت برم از دندونت هست و به سلامتی داری دندون 11 و 12 ام رو در میاری یعنی پایین جلو 4 تا داشتی الان بغل اون 4 تا دو تا مروارید خوشگل دیگه داره در میاد، نمی دونم این زندگی چرا اینقدر منو ناراحت می کنه حتما باید تو از اون خوشگلایی بودی که سخت دندون در میارن و من بیشتر عذاب بکشم عزیزدلم بهار من
از شب خوابیدنتهات برات بگم که: یه سری میگی بابایی لالایی بخونه
یه سری میگی مامانی پسته پسته بگه یعنی اینکه بگم آی قصه قصخ قصه نون و پنیر و پسته .....
یه سری میگی بابایی شبا که وقت خوابه .... بگه
یه سری میگی مامانی..........
خلاصه تاااااااااااااااااااا میتونی مارو سرکار میذاری و من و بابا انواع قصه ها و لالایی های من در آوردی رو برات می خونیم و همه نوع اسباب بازی درخواست میکنی و پس میدی و نون میخواهی و شیر میخواهی و آب میخواهی و.............
یعنی بی خوابی میزنه به سرت ولی تمام تلاشت رو میکنی که خوابت نگیره
خلاصه بالاخره میخوابی ولی همونطور که گفتم تا خوابت میگیره ناله هات شروع میشه و من کنار گهواره تو میشنم و همش تکون میدم و آب برات میارم و..... تا صبح میشه و بلند میشیم لباس می پوشیم و میاییم ادره و تازه میبینم خوشگل بانوی من خوابش گرفته قلبم به در میاد که مجبورم تو رو از رختخواب بلند کنم و ببرم پیش خاله ها ولی مجبوریم خودم هم نمی دونم چرا!!!!!!!!!!!!!
عزیز دلم یادم نبود برات بنویسم که خیلی وقتها تکرار می کنی که "آی شیطانه" چون ما بهت میگیم
و در مورد هر کس که رفت و فعلا پیش ما نیست و یا میخواد بره و تو دوست نداری بره ما بهت میگیم مثلا خاله ، عمو یا فلان شخص رفته نون بگیره و بیاد و وقتی دلت برای کسی تنگ میشه و یا داره میره و دوست نداری بره اینجوری به خودت دلداری میدی که:
..... رفت نون بقیرههههههههه و بیاددددددددددد
قربون اون زبون شیرینت بشم
خیلی دوست داشتم این اولین بار حرف زدنها یا شعر خوندهاتو ظبط کنم ولی عزیزم تا دوربین میاد تو همه کارو تعطیل میکنی و ........... و یه دلیل دیگه اش شاید تنبلی من هست نمیدونم چرا این روزها حوصله ندارم 99 درصد دلیلش غذا نخوردن تو هست و یه مدت درگیر از شیر گرفتن و.....
هر چی بهت میگیم و تذکر میدیم همه رو مو به مو برای عروسکها ونی نی هات اجرا می کنی مثلا از تذکرات لازم برای روی تاب و گهواره نشستن و خیس شدن لباست و کثیف شدن و مهمتر خوابیدن!! کاری که تو انجام نمیدی و ....
جدیدیا هم میری میشینی سر یه کاری و با صدای بلنددددددددد داد میزنی مامان یا بابا بیاااااااااااااااااااااااااا بازی کنیم یا بیاااااااااااااااااااااااااااا نعاشیییییییییییییی کنیم یا خانه بازی کینم منظور خانه سازی
خیلی مهربون و دلسوز هستی و حواست همیشه به من و بابا هست تا یه چیزی روی لباسمون میریزه یا دستمون یا لباسمون خیس میشه سریع بهمون میگی یعنی اینکه چاره ای براش بکنیم تا من یا بابایی جایی میشینیم میگی "قمر بابایی یا مامان درد کرد بالش" قربونننننننننننننننننن اون قمر گفتنت بشمممممممممممممممممممم من ماه بانوی زندگیم
کلاس خاله هم که برات خاطرات جالبی داره مثل : جوجو درست کردن، فرفره درست کردن، خورشید چسبوندن، لوبیا جمع کردن توی لیوان و چسب زدن درش و رنگ کردن لیوانش و گرفتن اثر دستت توسط خاله نیلا و بازیهای متنوع دیگه مثل توپ بازی و الاکلنگ و تاب و....
خلاصه خیلییییییییییییییییییییی حرفهای دیگه که وقتی میشینم اینجا یادم میره ولی دیگه حسابش از دستم در رفته یه کلام بهت بگم بزرگ شدی دیگه حسابیییییییییییییییییییییی و من از دیدنت بقدری خوشحال میشم در حد جنون هر چند مادر بودن و سر کار رفتن مشکلات خودشو داره ولی بهمون خوش میگذره
اصلا مگه میشه با تو خوش نگذره وروجک من
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
کنار تو درگیر آرامشم
تو پایان هر جستجوی منی
تماشای تو عین آرامشه
تو زیباترین آرزوی من هستی
