سفرنامه تبریز
عزیزکم سه شنبه شب ساعت حدود 10 رسیدیم تبریز و رفتیم خونه آیدین و تو بعد از کلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی نق زدن خوابت برده بود و خدا رو شکر دیگه تا صبح بیدار نشدی و صبح که بیدار شدی ساعت 5.5 بود و جالب بود که خوشحال بودی اونجاییم طبق روال عادی برنامه!!!!!! اول تا چشماتو باز می کنی اول سراغ بابارو می گیری و من یه کم شیر ریختم توی شیشه بهت دادم و بعد خواستی پیش بابا بخوابی و من تو رو گذاشتم کنار بابا و رفتم جای تو خوابیدم و ساعت 7 بیدار شدی و ..... بهت گفتم بیا بریم بیرون تا بابا بخوابه و تو فکر کردی می گم بیا بریم مثلا خونه خودمون، سریع اعتراض کردی : نه!! همین جا خوبه!! ما توی اتاق آیدین خوابیده بودیم و تو از مح...